سلام،
اگه بخوام از خودم بيشتر بگم ترجيح ميدم از 10 سال اول زندگيم توی روستای چکنه سفلی شروع کنم، چون هر چی که دارم از اون دوره دارم. پس از مهاجرت خانوادگی به مشهد من يک بچه درسخون دروه راهنمايی و يک عاشق رياضی بخصوص هندسه (از نوع مسطحه) تو دبيرستان بودم. پس از ورود اتفاقیم به دنيای کامپيوتر (من معمولا به اتفاقات زندگيم بها ميدم) مدتها دنبال شاخهای از کامپيوتر بودم که بتونه من رو راضی کنه تا اينکه گرافيک کامپيوتری رو پيدا کردم.
از دست دادن برادرم خيلی از فرمولهای زندگيم رو به هم ريخت و موجب تحول روحی و فکری من شد که با مهاجرت شخصیام به تهران تکميل شد. زندگی تو تنهايی و غربت، چيزای زيادی به من ياد داد. احترام به مردم، خوش برخورد بودن، تلاش خستگی ناپذير، صداقت در حرف و عمل و ...
من زندگی رو زياد سخت نمیگيرم
ولی اهداف بزرگ علمی، مالی و اجتماعی رو دنبال میکنم. زندگی در يک محيط پويای علمی-تحقيقاتی در کنار دوستانی روشنفکر، پرتلاش و هدفمند، بالاترين لذت رو بهم ميده.
آدمهايی که هميشه برای خودشون و افکارشون زندگی میکنند (نه برای ديگران) برام قابل احترام هستند. الگوهای من افرادی مثل
خيام، اديسون، کيشلوفسکی، بيل گيتس و ... هستند که عمرشون رو در راه آرمانهای فکریشون گذاشتند.
وقتهای فراغتم رو با
سينما، موسيقی و مهمتر از همه معاشرت با مردم
مناطق مختلف ميگذرونم ولی مشغلة زياد فعليم باعث شده زندگيم محدود به
کار و دانشگاه بشه و بندرت وقت فراغتی داشته باشم. تدريس يک جز لاينفک وجودم شده، طوری که حدس ميزنم در حين تدريس از دنيا برم.
آرزو دارم يک روز شرکتی مثل Pixar
در امريکا داشته باشم و اونجا روی جلوههای ويژه کامپيوتری بديع و جنبههای قشنگ رياضی و واقعيت مجازی کار کنم.
|